به گزارش خبرگزاری«حوزه»، اشاره/ در فضاى مجازى دگرانديشان گاهى اصول اقتصادى و سياسى نظام اسلامى را نشانه مى گيرند، و احياناً با طرح شبهاتى در صدد ايجاد تزلزل در باورهاى جوانان هستند. در اين مقاله يكى از شبهات آنان پى گيرى شده:
مقدمه: برهان نظم يكى از براهين روشن بر اثبات صانع و در عين حال همگانى است يعنى هم حكيم از آن بهره مى گيرد، و هم ديگر طبقات، و شايد يكى از ديرينه ترين برهانى است كه الهيون به آن دست يافته اند، حتى قرآن كريم وروايات معصومان بر آن تأكيد دارند، و در توحيد مفضل كه به املاء امام صادق(عليه السلام) و نگارش تلميذ او «مفضل» صورت پذيرفته است، محور در نقد الحاد، همين برهان نظم است، بنابراين شايسته است قبلاً به تشريح برهان بپردازيم، سپس شبهه دگرانديشان را مطرح سازيم كه از برخى از فلاسفه غرب اقتباس شده است.
تعريف نظم
نظم در يك موجود طبيعى يا صناعى چيست؟ نظم: وجود يك رابطه هماهنگ ميان اجزاء يك مجموعه براى تحقق يافتن هدف مشخص است، به گونه اى كه هر جزئى از اجزاء مجموعه، مكمل اجزاء ديگر است، و فقدان هر جزئى از اجزاء آن، سبب فقدان اثر مطلوب از مجموعه مى شود.
به عنوان نمونه، نظم به اين معنى در ساختمان چشم كاملاً آشكار و هويداست، تمام تشكيلات چشم از مردمك گرفته تا پرده هاى مختلف و آب هاى گوناگون و اعصاب بينايى و عضلانى آن، آن چنان دست به دست هم مى دهند كه هدف معينى به نام بينايى محقق مى شود، و با آسيب ديدن جزئى از اين مجموعه هدف دچار اختلال شده و گاهى به فقدان بينايى كشيده مى شود.
سازنده مصنوعى به نام ساعت يا ماشين حساب با طى سه مرحله توانسته است به هدف خود «گاه شمارى»، يا «حل محاسبات» جامه عمل بپوشاند، اين مراحل عبارتند از «برنامه ريزى»، و «سازمان دهى»، و «همكارى اجزاء» كه هدف خاص را بدنبال دارند اگر برنامه ريزى صحيحى در كار نبود، و يا اجزاء فلزى از كوچك و بزرگ سازمان دهى نمى شد، و همكارى در ميان اجزاء صورت نمى پذيرفت، هرگز مخترع به هدف خود نمى رسيد.
عقل سليم هر انسانى داورى مى كند كه: اين مراحل بدون مدخليت يك فاعل آگاه و دانا و توانا امكان پذير نيست زيرا هر نوع محاسبه و اندازه گيرى سپس سازمان دهى، آنگاه همكارى و هماهنگى ميان اجزاء براى رسيدن به هدف، پيوسته ملازم با وجود علم و آگاهى و هدفمندى است.
ماهيت «كار نظم» با زبان تكوينى كه از هر زبانى گوياتر است، گواهى مى دهد كه در پيدايش من، عقل و خرد، علم و آگاهى مدخليت داشته و من محصول عامل ناآگاه به نام «تصادف» نيستم.
برهان نظم يك برهان عقلى است
ساختار برهان گواهى مى دهد كه از مقوله براهين عقلى است كه صغراى آن (وجود نظم در جهان آفرينش) از حس گرفته شده و كبراى آن (گردش مراحل سه گانه تحقق نظم، بدون وجود فاعل آگاه دانا و توانا امكان پذير نيست) از احكام قاطع عقل است.
اصولاً هدف گرايى كه از ويژگى هاى برهان نظم است، خود گواه بر دخالت فاعل آگاه و دانا و توانا در ساختار آن است، اين حقيقت در پديده هاى صناعى مانند كامپيوتر و صدها نمونه آن كاملاً روشن است و سراسر جهان طبيعت شاهد هدفمندى آفرينش است كه به عنوان نمونه، مطلب زير را يادآور مى شويم:
همزمان با توليد نوزاد، شيرى در پستان مادر پديد مى آيد، پيدايش شير در سينه مادر، معلول سلولها و بافتها و ترشح هورمونها و خون موجود در بدن مادر است و كسى در اين مطلب ترديد ندارد. سخن اين جاست كه اين بافتها و رگها و هورمونها با اين كيفيّت و كميّت، به صورت يك حلقه زنجيرى در كنار هم قرار گرفته و دست به دست هم داده اند تا در همان موقع كه نوزاد متولد مى گردد و فقط با شير مى تواند زندگى كند، از همان اشياى مادى از طريق پستان مادر، شيرى ترشح كند كه كاملاً با دست و آغوش مادر و دهان و گلوى كودك متناسب بوده و شدّت و مقدار ترشح كاملاً با مجارى غذاى كودك مناسب باشد. مطالعه اين پديده حاكى از هدف گرايى د رخلقت زن و نوزاد است.
***
برهان نظم در انديشه فيلسوفان غربى
برخى از فيلسوفان غربى مانند «ديويد هيوم([1]) انگليسى» (1711ـ 1776م) دچار اشتباه شده وآن را در بوته نقد قرار داده است و گروه منحرف آنها را نشخوار مى كنند.
1. آيا برهان نظم از مقوله تمثيل است
او برهان نظم را چنين تقرير مى كند كه جهان از نظر نظم و هماهنگى شبيه مصنوعات بشرى مانند خانه و كشتى است و لذا بايد مانند مشابه خود(مصنوعات بشرى) سازنده دانا و توانا داشته باشد، آنگاه به نقد اين تقرير پرداخته و مى گويد: برهان نظم بنابراين تقرير «تمثيل» است كه اساس آن را تشابه تشكيل مى دهد و مسلماً مفيد يقين نيست زيرا ممكن است دو متشابه دو حكم متفاوت داشته باشد.([2])
2. آيا برهان نظم از مقوله تجربه است
او بار ديگر برهان نظم را به اين صورت تبيين مى كند: تجربه و آزمون ثابت كرده است كه نظم در مصنوعات بشرى بدون دخالت عقل و شعور، پديد نمى آيد زيرا هيچ گاه ديده نشده كه كارخانه اى يا خانه اى بدون دخالت استادِ آگاه ساخته شود، سپس نتيجه مى گيرند مى گويند: كه در نظم جهان، شعور و علم به حكم تجربه دخالت داشته است.
آن گاه به نقد اين تقرير پرداخته و مى گويد: مقايسه عالم طبيعت به مصنوعات بشرى صحيح كه نيست زيرا مصنوعات بشرى را تجربه كرديم كه بدون دخالت قدرت و محاسبه پديد نمى آيد ولى در مورد پديده هاى طبيعى چنين تجربه اى صورت نپذيرفته است زيرا جهانى كه ما در آن زندگى مى كنيم نخستين جهانى كه با آن روبرو مى شديم.([3])
توضيح نظر هيوم به زبان علمى چنين است:
علماء منطق، براى كشف حقايق، راه هايى بيان كرده اند كه به دو تاى از آنها اشاره مى شود:
«تمثيل» حكم مشابه را از مشابه ديگر استنباط كنيم: مثلاً حكم حرمت آبجو را از شراب، به دست آورديم، اين نوع استنباط يقين آفرين نيست، زيرا ممكن است دو متشابه دو حكم گوناگون داشته باشند.
«تجربه» موضوعى را آن قدر در بوته آزمايش قرار دهيم تا به حد يقين برسيم، مثلاً دانشمندان آنتى بيوتيك، آن قدر آزمايش كرده اند، تا به يقين رسيده اند كه كشنده ميكروب است در تمام قاره ها.
هيوم مى گويد: اگر بخواهيم مدخليت عقل و شعور را در خلقت جهان از طريق تشبيه به صنايع بشرى به دست آوريم، تمثيل خواهد بود، يقين آفرين نيست زيرا امكان دارد حكم موجود طبيعى غير صناعى باشد.
و اگر از طريق تجربه باشد، تجربه در امور صناعى محقق شده است و كراراً ديده ايم كه مصنوع بشرى بدون دخالت عقل، تحقق نمى پذيرد، ولى در عالم طبيعت چنين تجربه اى رخ نداده است زيرا اين نخستين بار است كه طبيعت با نظم تحقق پذيرفته است، نه بارها و بارها.
نقد هر دو تقرير
با كمال معذرت بايد گفت: جناب هيوم از فلسفه اسلامى هرگز برگى نخوانده و لذا چنين تقريرهاى آبكى را در مورد برهان نظم مطرح و سپس به نقد پرداخته است و به قول حافظ«خود مى كشى و خود تعزيه مى خوانى حافظ» زيرا برهان نظم نه برهان حسى است كه همه مقدمات آن از حس گرفته شده يعنى نه از مقوله تمثيل است كه ملاك قضاوت «شباهت» دو موضوع به يكديگر باشد، و نه برهان تجربى است كه ملاك قضاوت «تماثل» و به تجربه هاى متعدد نيازمند باشد، بلكه يك برهان صد درصد عقلى است كه خرد پس از تصور ماهيت نظم كه ملازم با طى مراحل سه گانه است بر دخالت علم و قدرت گواهى مى دهند كه بيان آن به تفصيل گذشت.
مهم نقد سوم او است و آن هم تازگى ندارد و مادى هاى عصر امامان معصوم(عليهم السلام) بر آن تكيه مى گروند.
حاصل نقد
الهيون مى خواهند نظم جهان را از طريق علت بيرونى تفسير كنند در حالى كه مى توان آن را با عامل داخلى (خاصيت ماده) تفسير و توجيه كرد، يعنى ماده نخست داراى ويژگى هايى بود كه به تدريج آن را به حد تعامل برسانيد و انواعى پديد آورده است. و به اصطلاح اين خاصيت ماده است كه از طريق حركت به كمال رسيده است.([4])
از آنجا كه اين اشكال در اذهان دگرانديشان رسوخ كرده در نقد آن از بيانات والد معظم بهره مى گيريم.
«هرگاه مقصود از خاصيت ماده اين است هر عنصرى براى خود اثرى دارد كه در پرتو تركيب آن، پديده سومى به وجود مى آيد، جاى بحث و گفتگو نيست. مثلاً در پديده هاى نباتى، هر گلى بويى و هر گياهى خاصيتى دارد و اثر فلفل غير از شكر و اثر هر دو غير از زعفران است، هرگز انسان عاقلى منكر اين آثار ويژه و اين كه از تركيب آنها، چيز چهارمى به وجود مى آيد، خواه مطلوب و خواه نامطلوب، نيست، ولى برهان نظم بر اساس انكار اين خواص طبيعى نيست، اساس برهان نظم هماهنگى و همكارى اجزا هر موجودى براى دست يافتن به هدف خاصى است كه حاكى از مداخله شعور در تركيب اين موجود است و خاصيت هر يك از عناصر نمى تواند توجيه گر اين نوع نظم (نظم غايى) باشد، مثلاً در ميان اجزاى ساختمان يك چشم، چنان هماهنگى و همكارى وجود دارد كه كمترين خلل در آن عمل بينايى و هدف آن را خنثى مى سازد. هماهنگ ساختن دهها اجزاى به هم پيوسته چشم (از آبها و پرده ها و اعصاب و غيره)، فقط مى تواند معلول دخالت عقل و شعور باشد كه با محاسبه بتواند اين تركيب را پيش بينى كند و به وجود آورد.
ما در اين جا براى روشن شدن مطلب از يك مثال كمك مى گيريم: مثلاً مى گوييم«افلاطون استاد ارسطو بوده است» اين جمله از (24) حرف تركيب يافته است كه عبارتند از: (ا، ف، ل، ا، ط، و، ن، ا، س، ت، ا، د، ا، ر، س، ط، و، ب، و، د، ه، ا، س، ت).
هرگاه كسى بگويد هر يك از اين حروف داراى صدا و آهنگ خاصى است سخن درستى گفته است، ولى در اين جمله علاوه به اين، آهنگ ها و صداها نوعى تناسب و انسجام مشاهده مى شود كه در سايه آن، معنى و مقصود با آن بازگو مى شود، هرگاه كسى بگويد: اين هماهنگى و همكارى معلول خواص اين حروف است (يعنى اين حروف علاوه بر اين خواص، توانايى آن را دارند كه برخيزند جمله اى بسازند كه معنى خاصى را مى رساند، سخنى را گفته كه هيچ خردمندى باور نمى كند.
اگر يك چنين تفسيرى درباره اين جمله مورد پذيرش نيست، چگونه مى توان گفت كتاب بزرگ طبيعت با داشتن عناصر بى شمار كه هركدام تك تك اثر مخصوص دارد بدون دخالت عامل درك و شعور چنين نظم شگفت آور و هدفمندى يافته است.([5])
حجت الاسلام عليرضا سبحانى